در فاطمیه چه بگوییم؟
دانش تبلیغ دین
درس: «دانش تبلیغ دین؛ مبحث اول: مبانی و اصول تبلیغ؛ خلاصه "در فاطمیه چه بگوییم؟"»
در فاطمیه چه بگوییم؟
در هر مناسبتی باید سعی کنیم مباحثمان مرتبط با اصل آن مناسبت باشد. به چند دلیل:
اول اینکه مردم انتظار دارند که ما مرتبط با مناسبت صحبت کنیم؛ و این انتظار بجایی است و اگر بیربط با مناسبت صحبت کنیم طبیعی است که برای بسیاری از مخاطبان، بهویژه مخاطبان سنتی یا هوشمند، مطلوب نباشد.
دلیل دوم این است که صحبت کردن مرتبط با همان مناسبت، واقعاً نورانیت بیشتر و اثر قدسی بیشتری دارد. وقتی شما در ایام شهادت حضرت زهرا (س) یا در ایام شهادت حضرت موسیبنجعفر (ع) یا هر مناسبت دیگری مرتبط با آن مناسبت صحبت میکنید، خود آن مناسبت را احیاء کردهاید و بهتر به تعظیم شعائر پرداختهاید و طبیعتاً ثواب ویژهای بر آن مترتب میشود.
اما دلیل سوم و مهمترین دلیل که میتواند باطن دلیل دوم باشد این است که: اصلاً این مناسبتها که قدرت جمع کردن دلها و اندیشهها را دارد برای چه بهوجود آمده است؟ حادثه و حماسۀ فاطمیه و مصائب هر یک از اهلبیت(ع) اساساً برای چه چیزی شکل گرفته؟ یک ماهیتی در خود این حماسهها وجود دارد.
شهادت هریک از ائمۀ هدی(ع) در محتوای خودش پیامهایی دارد و بُعد اهمیت آن پیامها اینقدر بالا بوده که در حد ائمۀ معصومین(ع) برای آن، قربانی داده شده است. پس حتماً میخواستند این حماسه باقی بماند. لذا اگر شما بهجای پرداختن به اصل آن حماسه به دنبال موضوعات دیگری مثل برطرف کردن شکیات نماز مردم یا هر موضوع بیربط دیگری بروید، انصاف نیست. حتماً این حادثهای که یک معصوم در آن به شهادت رسیده است، حکمتها و معانیای در خودش دارد و حتماً این محتوا طوری هست که برای همۀ زمانها حرف داشته باشد.
محتوای مناسبت فاطمیه و هدف آن و پیامهای آن، اینقدر اهمیت دارد که که حضرت زهرا(س) برایش خون داده و چنین حماسهای برایش رخ داده است. لذا تعهد علمی ما، تعهد حکمی و تعهد ایمانی ما به آن حماسۀ بزرگ اقتضاء میکند که موضوعات سخنرانیهای ما مرتبط با این مناسبت باشد.
اگر بخواهیم متناسب با مخاطب و زمانه سخن بگوییم آیا میتوانیم موضوعاتی مرتبط با هر مناسبت را متناسب با نیازها و علاقههای مختلف مخاطبان قرار بدهیم؟ چون اساساً ما باید سه چیز را در مخاطب مد نظر قرار بدهیم: یکی نیازهای مخاطب، دیگری علاقههای مخاطب و سوم سطح درک مخاطب. آیا موضوع متناسب با نیاز، علاقه و سطح درکِ مخاطب در هر مناسبتی پیدا میکنیم؟ آیا این موضوع، میتواند متناسب با وضع جامعه هم باشد؟
همانقدر که نزول قرآن معجزه است و سرشار از حکمت و معانی مختلف و متناسب برای هر زمان است، همانطور هم نزول عترت «یعنی رسیدن عترت به دلها و اندیشهها در دل این مصیبتها» معجزه است. معجزهای است که شما میتوانید هزار و چهارصد سال دربارۀ عاشورای أباعبداللهالحسین(ع) حرف بزنید و باز هم حرف تازهای باشد که بتوان بیان کرد.
ممکن است کسانی بگویند: «ما حرف تازهای پیدا نکردیم»، خُب شما پیدا نکردید، ممکن است شما در مورد قرآن هم حرف تازهای پیدا نکنید ولی آیا واقعاً حرف تازهای وجود ندارد؟ مگر میشود قرآن حرف تازهای نداشته باشد؟ این اعجاز قرآن به نوعی در عترت هم هست.
پس این مناسبتها با توجه به اینکه اولیاءخدا در آنها قربانی شدهاند اصلاً نمیتواند کممعنا باشد. نمیتواند ذو ابعاد نباشد. بعضیها در این مناسبتها به سراغ کلمات معصومین(ع) میروند، بدون اینکه با موضوع شهادت آن معصوم ارتباطی داشته باشد، درحالیکه آن چیزی که خون معصوم برایش داده شده، حتماً مهمتر است. امام برای چند موضوع اخلاقی و معنویِ ساده که شهید نشده است. مگر آنکه بتوانیم ارتباط آن مطالب اخلاقی و معنوی را با ماهیت و اصل شهادت برقرار کنیم که این بسیار مطلوب است.
در هر مناسبتی مثل ایام فاطمیه، وقتی میخواهیم موضوعی برای سخنرانی تهیه کنیم اول باید به محضر آن مناسبت برویم و ماهیت آن را دقیق بشناسیم. یعنی ابتدا باید ماهیت فاطمیه، ماهیت عاشورا، ماهیت شهادت أمیرالمؤمنین(ع) را به خوبی بشناسیم؛ حتی بدون متناسبسازی با نیاز امروز، بدون ادبیات زیبا و بدون هیچ کار اضافهای که میخواهیم انجام بدهیم.
در بسیاری از مناسبتها هنوز این ماهیت بهخوبی تبیین و شناخته نشده است. ظواهر این حوادث و حماسهها مشخص است اما ماهیت آن برای خیلی از ما هنوز بهطور دقیق روشن نشده است.
وقتی اصل شناخت ماهیت هر مناسبتی انجام شد، پیداکردنِ ربطش به موضوعات مختلف و ربطش به نیاز امروز جامعه و مخاطب، کار بعدی است.
هر مناسبت و حادثهای یک ماهیتی دارد، که البته میتوانید اصل همان ماهیت را از زوایای مختلف نگاه کنید و آنرا با تعابیر مختلف، توصیف کنید. قبل از آنکه آنرا به موضوعات مختلف نسبت بدهیم، تبیین هر یک از مناسبتها خودبهخود کار ارزشمندی است و سرچشمهای برای معارف مختلفی است که مخاطب در زمانهای مختلف به آن نیاز پیدا میکند.
حالا کمی برای شناخت ماهیت فاطمیه و آن حادثه عجیب و مهم و حماسه با عظمت که حضرت زهرا (س) آفریدند تلاش کنیم. ابتدا چند تلقی رایج ناقص یا ناصحیح را که وجود دارد را بیان کنیم.
وقتی ما بخشی از ماجرای فاطمیه را، زیادی برجسته میکنیم و بخشی دیگر از ماجرا را حذف میکنیم، تلقی ناصحیح از فاطمیه ایجاد میکند. این تلقیهای ناصحیح یا غیر دقیق باعث عدم شناخت صحیح ماهیت اصلی و مهم این حادثه خواهد شد.
اولین تلقی غلط این است که از واقعه فاطمیه خیلی زیادی تعجب کنیم مثل اینکه دربارۀ حادثه عاشورا برخی چنین میکنند. تعجب یعنی ریشه و زمینهها را متوجه نبودن. از آنجایی که فاطمیه حدوداً یک ماه بعد از رحلت پیامبر(ص)، اتفاق افتاده است موجب تعجب بیشتر است.
در حالی که این یک حادثۀ عظیم اجتماعی است و نمیتواند دفعتاً اتفاق افتاده باشد. حتی چهل روز تلاش حضرت زهرا(س)، به طوری که میآید در کوچه فریاد و تبیین میکند که همۀ اهل مدینه میشنوند، بعد هیچ اتفاقی هم نمیافتد!
موضوع عمیقتر از این حرفها است، صرفاً تعجب نباید کرد، این تعجب کردن را وقتی میافزاییم یعنی میخواهیم بگوییم این حادثه هیچ زمینهای نداشته. پس باید از تعجب کردن و ترویج تعجب بپرهیزیم و باید سراغ ریشههای این حادثه برویم.
دومین تلقی غلط این است که گاهی ما فکر میکنیم فاطمیه مواجهۀ چند نفری است که آمدند درِ خانۀ حضرت علی(ع) را آتش بزنند و صدمه به حضرت زهرا(س) زدند در حالی که ماهیت اصلی حادثه تنها وجود آن چند نفر نیستند، اینها فرع ماجرا بودهاند؛ هرچند نقش کلیدی در ظاهر ماجرا دارند.
چون اینجور افراد رذل همیشه در تاریخ هستند، حتی در زمان امام زمان(عج) هم هستند، اما چرا در آن زمان هیچ کاری نمیتوانند بکنند؟ خوب نیست حماسۀ فاطمۀ زهرا(س) و قربانی شدن ایشان را به لجاجت و عناد و رذالت چند نفر محدود کنیم. این حادثه مسائل پیرامونی زیادی دارد.
در مورد ریشهها یک تلقی ناصواب دیگری که درباره ماهیت اصلی فاطمیه وجود دارد، این است که برخی تصور میکنند همان جریان معدود نفاق، خیلی قوی بود که رسول خدا(ص) هم در مقابلش کاری از پیش نبرد و اینها توانستند با یک نفوذ و قدرت اجتماعی بسیار قوی با یک حرکت بر جبهۀ حق غلبه کنند.
تلقی غلط اینجا قدرت دشمن حضرت زهرا(س) است، در حالی که همه میدانند عاملان اصلی، قدرت و نفوذ اجتماعی بالایی نداشتند. دلائل زیادی در اسناد تاریخی و سخنان اولیاء خدا موجود است که میتوانید مراجعه کنید.
یا میگویند اینها توطئه کرده بودند درست است اما با تکیه به کدام عده و عدّه؟ مگر میشود یک کودتا به دست ضعفا شکل بگیرد و موفق بشود؟ همچنین باید پرسید آیا توطئه کردن حیثیت و قدرت اجتماعی میآورد؟
یا گفته میشود از سکوت و غفلت مردم سوء استفاده کردند این سخن بهتری است و معلوم است که بیمسئولیتی خواص و آحاد مردم موجب موفقیت آنها شد. ولی بحث در این است که آنها بدون عدّه و عدّه چگونه قدرت پیدا کردند که توطئه کنند؟ مگر مردمی که حاضر نبودند جبهه حق را یاری کنند حاضر بودند جبهه معدود باطل را یاری کنند؟
اما تلقی صحیح و تبیین دقیق شاید این باشد که باید ریشه را در تغییر ساختار اجتماعی جستجو کرد که رسول خدا(ص) پدید آورده بود. ماجرا از اینجا آغاز میشود که وقتی رسول خدا (ص) مبعوث به رسالت شدند، به تعبیر أمیرالمؤمنین علی(ع) و به شهادت تاریخ، فراعنهای در مقابل او بودند. أمیرالمؤمنین(ع) تعبیر فرعون به کار میبرد؛ و این نکته کاملاً حکیمانه است. بعد آن پنج فرعون را نام میبرد.
حالا ماهیت این فراعنهای که مقابل پیغمبر(ص) ایستادند چیست؟ ذینفوذ اجتماعی و رئیس قبیله، این دو ویژگی را باهم ترکیب کنید. پیامبر اکرم(ص) ریشۀ ادارۀ نفوذ اجتماعی و رئیس قبیلهها را زد و اینقدر محکم زد که دو اتفاق افتاد یکی اینکه بعد از او مخالفان و به تعبیر بهتر منافقان نتوانستند در همان کسوت ذی نفوذان مشرک قریش در برابر جبهه حق عرض اندام کنند
و اتفاق دیگر و مهمتر اینکه چون پیامبر به آحاد جامعه کرامت و عزت داده بود، جبهه نفاق، ولو با عده قلیل، توانست بدون نفوذ اجتماعی عریض و طویل قد علم کند و از سکوت بقیه سوء استفاده کند و بازی را ببرد.
رسول خدا (ص) جامعهای ساخت که کمترین آدم هم میتوانست شخصی را شفاعت کند و آن را از مرگ نجات دهد، این چنین جامعهای را پیامبر اکرم(ص) ساخت! این علت اولیه قدرت گرفتن آنها بود.
خدا خواست بعد از پیغمبر اگر بنا است رذالتی به میدان بیاید، شکل آن رذالت، شهادت بدهد که پیغمبر(ص) نظام فراعنۀ قبیلگی سابق را نابود کرد. لذا هرکسی یکمقدار زرنگبازی کند و به اضافۀ آن راحتطلبیها و بیتفاوتیهای مردم، کار دستش میافتد.
تمدن عظیم رسول خدا(ص) اینقدر برای مردم نقش درست کرده بود و اینقدر طواغیت را نابود کرده بود، که پستترین آدمهای ترسو جرأت پیدا کرده بودند بیایند جلو. هرکسی زرنگ است میتواند توطئه کند کودتا کند.
این اصل ماجرای نبوت است که به مردم قدرت و عزت میدهد تا لیقوم الناس بالقسط، و این واقعه از آسیبهای همین بنای با عظمت بود که مردم باید از آسیبهای آن جلوگیری میکردند و نکردند.
مردم باید با تبعیت از امیرالمومنین(ع) و با قدرت دادن و نصرت دادن به او از این وضعیت جلوگیری میکردند که نکردند. لااقل باید بخاطر دختر رسول خدا(ص) و حق او فدک به غاصبان اعتراض میکردند تا نظام و ساختاری ظالمانه شکل نگیرد ولی تکان نخوردند.
و نظامی شکل گرفت که در نهایت به نظام قبیلگی بنی امیه و بنی عباس سپرده شد و تا نزدیک هزار سال این وضعیت اسفبار ادامه پیدا کرد و بعد از آن هم دیگر سلاطین جور تا انقلاب ما آن ساختار را غالبا در تاریخ سرزمینهای اسلامی ادامه دادند.
درگیریهای امیرالمومنین(ع) هم در همین جهت بود. چون وقتی کار در دست معاویه میافتاد در واقع حالا انقلاب به اعقاب به طور کامل رخ میداد و باز همان ذی نفوذان قبائل و طواغیت سنتی حاکم میشدند. کما اینکه معاویه پسر خود را منصوب کرد و دیگر از هیچکس صدایی درنیامد جز اباعبدالله الحسین(ع) که در تنهایی و غربت و البته با حماسه و رشادت به شهادت رسید.
مسجد مدرسۀ علمیۀ معصومیه(ع) _ ۲۹ آذر ۱۴۰۱
دیدگاهتان را بنویسید