خلاصه جلسه چهارم (سال دوم) – چرا محتوا، مهمترین عامل در موفقیت در تبلیغ است؟
دانش تبلیغ دین
درس: «دانش تبلیغ دین؛ مبحث اول: مبانی و اصول تبلیغ؛ جلسۀ چهارم (سال دوم)»
خلاصه ج۴ / سال دوم
جلسه 19 و 20 از ابتدای شروع دوره
چرا محتوا، مهمترین عامل در موفقیت در تبلیغ است؟!
همانطور که در این سلسله جلسات میبینید، وقتی ما از مبانی و اصول تبلیغ صحبت میکنیم، اکثراً ناظر به محتوای تبلیغ هست؛ در تبلیغ آن چیزی که خیلی مهم هست محتواست. واقعاً مهارتها و فنون تبلیغی، اصلاً آن مقدار اهمیت ندارند.
شما بیهنر، بیتدبیر فنآورانه در تبلیغ حرف حساب داشته باشید بزنید، تا مقدار خیلی زیادی اثر مثبت خودش را خواهد گذاشت.
البته این ذهنیت در حوزه معمولاً نیست. تا میگویید تبلیغ، بیشتر ذهنها میرود روی فنّ تبلیغ و یک سری اموری را بهعنوان فنون تبلیغ و خطابه تلقّی میکنند. در حوزۀ قدیم همینجور بوده و کماکان هست.
در حالیکه شما اگر دقت کنید به محتوای تبلیغ، آنوقت اوج کار صاحب مکاسب (اعلیالله مقامهالشریف) میبینید که یک کار تبلیغی است. یعنی ایشان وقتی میآید، مسئله را مطرح میکند، استدلالهای مخالف را مطرح میکند، استدلالهای موافق را مطرح میکند، طوری همین مخاطبی که محققانه نشسته است پای درس خارج سحر میکند که گاهی از اوقات قدرت نقد هم از او سلب میشود. و بعد این میشود درجۀ بالای علمی.
تبلیغ هم همینطور است. یک درس خارج خوب با تبلیغ چه فرقی میکند؟ آن بحث علمی و منطقی است. تبلیغ هم اینگونه است.
مردم مگر دنبال حرف غیر منطقی هستند؟ مگر مردم پای منبر میخواهند آواز گوش بدهند؟ مگر میخواهند صرفا سرگرم بشوند؟
شما که باید مردم را به اندیشه وادار کنید. کسی نخواهد مردم را به اندیشیدن وادار بکند، خیلی بد است. خب وقتی که بخواهید به اندیشیدن وادار کنید، چهکار میخواهید کنید؟
مگر میشود شما استدلال منطقی مطرح نکنید، تفکر منطقی نداشته باشید، و حتی مخاطب خودت را اهل تفکر منطقی بار نیاورید؟ سرگرمی مؤمن حکمت است. امیرالمؤمنین فرمود وقتی خسته شدید بروید سراغ کلمات حکمتآمیز.
لذا مهمترین عامل در موفقیت در تبلیغ، محتواست. ما باید اول محتوا را درست کنیم. البته یکی از اصول تبلیغ هم مهارتهایی است که باید به آن توجه بشود. آن مهارتها زیاد سخت نیست، آسان هم هست، و آسانیاش بیشتر به این دلیل است که از نظر مهارتی، انواع و اقسام سخن گفتنها داریم.
یکی تند حرف میزند، یکی آرام حرف میزند، یکی هم از روشهای متعدد دیگری که وجود دارد استفاده میکند. نمیشود به این سادگی گفت در چند مدل این فنون را خلاصه میشود ، یکدفعهای یک روش بدیعی میآید همۀ فنون گذشته را کنار میگذارد.
یکی دیگر از اصول تبلیغ این است که مبلِّغ شجاع باشد و خداترس
در آیۀ قرآن تصریح شده که: «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّهِ وَ يَخْشَوْنَهُ وَ لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ وَ کَفي بِاللَّهِ حَسيباً». مبلّغ باید شجاع باشد. شجاعت غریزی هم زیاد بهدرد نمیخورد. باید شجاعت مبتنی بر ایمان به خدا باشد.
ممکن است یک کسی از هیچ کس ترسی نداشته باشد.«لا يَخْشَوْنَ أَحَداً». باشد. در حالی که این هم آن نیاز تبلیغ را تأمین نمیکند. بعضیها هستند آدمهای شجاعی هستند، خیلی حرفهای غلط را محکم میزنند. حتی از روی شجاعتش هست.
اصل در اینجا این است که مبلّغ ترس از خدا داشته باشد. اینکه مبلّغ باید شجاع باشد، اصلش این است که مبلّغ باید از خدا ترس داشته باشد و نتیجۀ این ترس از خدا داشتن این میشود که شجاع میشود. حالا چرا باید از خدا بترسد؟ آدم چیزی را که تجربه نکرده باشد نمیتواند به دیگران منتقل کند. این یک نتیجه.
یکی از مشکلاتمان در تبلیغ، تکراری حرفزدن است. «هان سخن تازه بگو تا که جهان تازه شود.» واقعاً سخن تازه، جهان را تازه میکند. اصلاً شما احساس میکنی رفتید توی یک جهان جدید. سخن تازه. خب حقیقتها که پایدار هستند. سخن تازه از کجا گیر بیاوریم؟ من چهجوری سخن تازه پیدا کنم؟
عبارت جدید بهکار ببرید. زاویه دید جدید داشته باشید. استدلال جدید بهکار ببرید. حقیقت یکی است. ولی مبلّغ کسی است که از این حقیقت هزار حکایت و روایت را متناسب با موقعیت و مخاطب بیان میکند. مبلّغ مانند معلمی که صرفا به فکر انتقال مطلب به ذهن مخاطب باشد نیست مبلّغ کسی است که «فِي أَنْفُسِهِمْ قَوْلًا بَلِيغاً» کلامش بلیغ است، مخاطب از کلام احساس تکراری بودن ندارد اگر احساس تکراری بودن داشته باشد جذب نمیشود. و گاهی سخن تکراری، دیگر فهمیده نمیشود نه تنها تنفّر ایجاد میکند، بلکه دیگر فهمی از آن صورت نمیگیرد.
ما اگر بخواهیم انسانشناسانه مستعد حرف تازه زدن بشویم باید چهکار کنیم؟ باید حقیقت را تجربه کرده باشیم. نه اینکه دانسته باشیم. صرف دانستن کافی نیست، باید دیده و تجربه کرده باشیم، تا بتوانیم چندجور حرف بزنیم. آن هم به صورت متنوع، جذاب. به همین دلیل، مبلّغ دین را باید تجربه کرده باشد.
چرا خشیت و خوف از خدا اصل دین است؟ به دلیل مفهوم ایمان. ایمان با خشیت بیشتر همراه است، با خوف بیشتر نزدیک است تا با حب. کلمۀ ایمان یعنی امنیتیافتن. این کلمه را خدا اتخاذ کرده، حتماً لغتاش را مدّنظر داشته دیگر. ایمان با امنیتیافتن ارتباط دارد.
امنیت با چه چیزی همآغوش است؟ امنیتیافتن مقابل ناامن بودن و حالت ترس است. و امنیت از خدا با خوف از خدا همراه است، در روایات هم هست ای کسی که هر کسی از تو میترسد به تو پناه میبرد. لذا این پناهآوری،ایمان میشود. حالا این آقای مبلّغ میخواهد رسالات خدا را منتقل کند. خودش باید خشیت را تجربه کرده باشد. خشیت را تجربه بکند میتواند خشیت را منتقل بکند به هزار عبارت.اگر خشیت الهی را رؤیت کنیم اگر حرفی هم نزنیم پیام منتقل خواهد شد.
ویژگیهای خشیت چیست؟ با آرامش همراه است، با محبت، انس و با آثار خوف همراه است. همۀ اینها را به مخاطب منتقل میکند.«تا مرد سخن نگفته باشد، عیب و هنرش نهفته باشد.» بعد خودش مافیالضمیر خودش را منتقل میکند. چه مافیالضمیر خوشگل و قشنگی.
«لا يَخْشَوْنَ أَحَداً إِلاَّ اللَّهَ»؛ خشیت الهی که آمد دیگر آدم از کسی نمیترسد. مبلغ نباید از کسی بترسد. از کسی بترسد حرف حق را نمیزند.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود «اَيُّهَا النَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ» اگر خذلان از نصرت حق نبود، و از توهین باطل کم نمیگذاشتید، معاویه بر شما مسلط نمیشد. دوتا نکته را میفرماید. یکی نصرت حق، یکی توهین باطل. باطل باید توهین بشود. توهین یعنی چی؟ بگویی این خیلی زشت است. این خیلی بد است. و این توهین باطل نترسیدن میخواهد. شجاعت داشته باشید؛ استقلال رأی دارید، استقلال بیان دارید، معطل نمیشوید که دیگران شروع کنند.
ترس از خدا و شجاعت نسبت به غیر خدا، چندجا ظاهر میشود. یک، در برخورد با دشمنان اسلام. «تُرهِبونَ بِهِ عَدُوَّ الله». بعضی اقداماتی که علیه ایران شکل میگیرد که ریشه خارجی دارد، برای ساکت بودن صداهای بلند محکم است که متأسفانه مُرده. دشمن را باید بترسانی. این شجاعت در تو نباشد دشمن نمیترسد.
اثر دیگرش خیلی مهم است این است که شجاعت، خوشفهمی به آدم میدهد. ما از کجا بفهمیم این مطلب صحیح است یا نه؟ شجاع باش میفهمی. ترسوها دیر میفهمند. دیر یقین پیدا میکنند. دیر مطلب برایشان واضح میشود. از هیچ چیزی نترس. هر چی هست مال خداست، دست خداست. همهاش دست خداست.
خلاصه جلسه چهارم (سال دوم)
قم، مدرسۀ علمیۀ امام کاظم(ع) ۱۴۰۱/۸/۱۰
دیدگاهتان را بنویسید